هر کدوم ما وقتی که با یه شخص مهمی قرار ملاقات داریم، از دو ساعت قبلش حاضر می شیم، خودمون رو مرتب می کنیم، تمرین می کنیم که چی می خوایم بگیم، و حتی نیم ساعت زود تر از وقت قرار هم در محل تعیین شده حاضر می شیم تا راس ساعت مقرر خدمت برسیم.
خوب که تو زندگیمون رو بگردیم و نگاه کنیم می بینیم هر روز سر یه ساعت مشخصی با یه شخصیت مهمی، که خیلی مهمه قرار داریم.
کسی که به من و تو عزت داده.
کسی که به من و تو سلامتی داده.
کسی که به من و تو شعور داده.
کسی که به من و تو خیلی چیزا داده.
ما هر وقت هر کی محبتی در حقمون بکنه تا عمر داریم یادمون می مونه و از هر فرصتی استفاده می کنیم تا جبران کنیم.
حالا یکی که تو زندگی این همه به ما محبت کرده دور از انصافه که جواب محبتش رو ندیم.
اون شخص توی یک شبانه روز که ۲۴ ساعته فقط و فقط به ۱۷ دقیقه راضیه.
یک ساعت عاشقی مشخص کرده که تو اون ساعت منتظر من و توست.
اره اون شخص خدای من و توست.
شماها که سر وقت به قرار عاشقانتون می رسید، خوش بحالتون. خیلی قدر بدونید.
اما یکی مثل من که وقت نماز میشه هزار تا کار یادش میاد…
خیلی بی انصافیه! نه؟!
خدایی که قران خوندن و باهاش حرف زدن رو به خودم واگزار کرده که هر چه قدر خواستی و هر وقت خواستی…
یعنی روزی یه خط قران خوندن هم در توان من نیست؟!
یه خط معنی قران رو بخونم…
وای! چقدر برام سخت میاد…
تو تفسیر سوره اسراء چند تا ایه دیدم پشت سر هم در مورد والدین…
به قدری ریز و دقیق به نکات اشاره کرده بود که انگار یه روانشناس خیلی متبحر داره حرف می زنه و طریقه برخورد با والدین رو تدریس می کنه.
واقعا لذت بردم…
هر چی به سرمون میاد به خاطر اینه که از نماز و قران دور شدیم.
شما رو نمی دونم اما من…
من خدای خیلی خوبی دارم. خیلی خیلی خیلی بینهایت خوب ......
دانشجوی سال آخر رشته مهندسی کامپیوتر