نماز در کلام علىعلیه السلام
حضرت علىعلیه السلام بارها در نهجالبلاغه از
نماز و یاد خدا سخن به میان آورده که در کتابى به نام «نماز در نهجالبلاغه»
گردآورى شده است. ما در اینجا جملاتى را در مورد فلسفه ذکر و یاد خدا که مهمترین
مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مىکنیم:
مىفرماید: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ
بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» (31)
خداوند ذکر و یادش را صیقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگین با یاد خدا شنوا و
چشمهاى بسته با یاد او بینا شوند.
آنگاه حضرت در مورد برکات نماز مىفرماید:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِکَة وَ نُزّلَتْ
عَلَیْهِمُ السَّکینَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم
مَقاعِدَ الکِرامات» فرشتگان آنان را در بر مىگیرند و آرامش بر آنان نازل مىشود،
درهاى آسمان بر آنان گشوده و جایگاه خوبى برایشان آماده مىشود.
در خطبهاى دیگر مىفرماید:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ
الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» (32)
نماز گناهان را مثل برگ درختان مىریزد و گردن انسان را از ریسمان گناه آزاد
مىکند.
آنگاه در ادامه، تشبیهى جالب از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىفرماید که:
نماز همچون جوى آبى است که انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آیا دیگر
آلودگى باقى مىماند؟
در خطبه 196 گوشههایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمىشمرد و سپس مىفرماید: درماین این مفاسد نماز و روزه و زکات است. آنگاه در مورد آثار نماز مىفرماید:
«تَسْکیناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشیعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَیْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِکْرک» نماز به همه وجود انسان آرامش مىبخشد، چشمها را خاشع و خاضع مىگرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگمنشى را محو مىکند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهایى، یاد تو موجب انس و الفت آنها مىشود.
البتّه روشن است که همه مردم چنین بهرههایى را
از نماز ندارند، بلکه تنها گروهى هستند که شیفته نماز و یاد خدا هستند و آن را با
تمام دنیا عوض نمىکنند.
آثار و برکات عبودیّت و بندگى
1- احساس غرور و افتخار
امام زین العابدینعلیه السلام در مناجات خود مىگوید: «اِلهى کَفى بى عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَک عَبْداً» (33) همین افتخار مرا بس که بنده تو باشم.
چه افتخارى از این بالاتر که انسان با خالق خود سخن بگوید و او کلام انسان را بشنود و بپذیرد!
در این دنیاى ناچیز، اگر مخاطب انسان شخصى بزرگ و دانشمند باشد، انسان به وجود او افتخار و از مصاحبت با او احساس غرور مىکند و از اینکه زمانى شاگرد فلان استاد بوده است بر خود مىبالد.
2- احساس قدرت
کودک مادامى که دستش در دست پدرى قوى و مهربان
است احساسِ قدرت مىکند، امّا اگر تنها شود هر لحظه ترس و دلهره دارد که دیگران او
را آزار دهند.
انسانى که متّصل به خدا شد، در برابر ابرقدرتها و طاغوتها و مستکبرین احساس قدرت
مىکند.
3- احساس عزّت
عزّت به معنى نفوذناپذیرى است. در مکتب انبیا تمام عزّتها از آنِ خداست، چنانکه همه قدرتها از اوست. لذا قرآن از کسانى که به سراغ غیر خدا مىروند انتقاد مىکند که آیا از غیر خدا عزّت مىخواهید؟ (34)
طبیعى است که اتصال به عزیزِ مطلق و قدرت بىنهایت، به انسان عزّت مىدهد. چنانکه کلماتى همچون «اللّه اکبر» طاغوتها را در نزد انسان حقیر و او را در برابر آنها عزیز مىکند.
لذا قرآن به ما دستور مىدهد که در سختىها و مشکلات از نماز و عبادت کسب قدرت و قوّت کنیم:
«وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ» (35)
اولیاى خدا نیز در مقاطع حسّاس، خود را با نماز تقویت مىکردند. عصر روز نهم محرّم در کربلا، لشگر یزید به خیمهگاه امام حسینعلیه السلام حمله کرد. امام فرمودند: یک شب جنگ را به تأخیر بیندازید که من نماز را دوست دارم و مىخواهم امشب را تا صبح به عبادت بپردازم.
بندگان صالح خدا، نه فقط نمازهاى واجب که نمازهاى مستحب را دوست مىدارند. نماز نافله، نشانه عشق به نماز است. نماز واجب را چه بسا انسان از ترس قهر خدا بخواند، ولى در نماز مستحب ترس مطرح نیست، عشق مطرح است.
آرى، هر کس که کسى را دوست دارد، میل دارد بیشتر با او حرف بزند و دل از او نمىکند. چگونه ممکن است انسان ادعا کند خدا را دوست دارد ولى حال حرف زدن با او را ندارد!
البتّه این بىرغبتى به نماز و نافله بىدلیل نیست، بلکه طبق روایات گناه روز توفیق نماز شب و نافله سحر را مىگیرد.
به هرحال آنکه نافله نمىخواند، فضلى ندارد که انتظار تفضّل از خداوند را داشته باشد. چنانکه کسى انتظار ظهور مصلح است که خود صالح باشد.
نمازهاى نافله، نقص نمازهاى واجب را نیز جبران مىکند. شخصى از امام پرسید: من در نماز حضور قلب ندارم و از برکاتِ نماز بىبهرهام، چه کنم؟ حضرت فرمودند: بدنبال نمازهاى واجب، نماز نافله بخوان که کاستىهاى آن را جبران مىکند و سبب قبولى نماز واجب مىگردد.
بخاطر همین آثار و برکات است که اولیاى خدا نه تنها به نمازهاى واجب، بلکه به نمازهاى مستحب توجه زیادى داشتند و از آنچه مانع و مزاحم این سیر معنوى و پرواز روحى مىگشت، مانند پرخورى، پرحرفى، پرخوابى، لقمه حرام، لهو و لعب و سرگرم شدن به دنیا، که انسان را از حال عبادت مىاندازد و نماز را بر او سنگین مىکند، دورى مىکردند. چنانکه قرآن مىفرماید:
«وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِینَ» (36)
همانا نماز سنگین است مگر براى خاشعان.
4- عامل تربیت
گرچه نماز یک ارتباط روحى و معنوى است و هدف از
آن یاد خداست، اما اسلام خواسته این روح را در قالب یک سلسه برنامههاى تربیتى
پیاده کند و لذا شرائط زیادى را براى آن قرار داده است، شرائط صحیح بودنِ نماز،
شرائط قبولى و شرائط کمال.
پاک بودن بدن و لباس، رو به قبله بودن، درست خواندن کلمات، مباح بودنِ مکان و لباس
نمازگزار از شرائط صحّت نماز است که مربوط به جسم نمازگزار است نه روحِ او.
اما اسلام عبادت را در این لباس قرار داده تا به مسلمین درس نظافت و پاکیزگى،
استقلال، و مراعات حقوق دیگران بدهد.
چنانکه توجه و حضور قلب، پذیرفتن رهبرى امامان معصوم و اداى واجباتِ مالى چون خمس و زکوة، شرط قبولى نماز است و انجام آن در اوّل وقت، در مسجد، به جماعت، با لباس تمیز و عطر زده، مسواک زده و رعایت نظم صفوف و امثال آن از شرائط کمال نماز است.
دقت در این شرائط بخوبى مىرساند که هر یک از
آنها نقش مؤثرى در تربیت انسانها دارد.
در نماز به هر سو بایستیم رو به خداست، زیرا قرآن مىفرماید: «فَأَیْنَما
تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ» (37)
اما بخاطر آنکه بفهماند جامعه اسلامى باید یک جهت داشته باشد و درس وحدت و هبستگى
بدهد، دستور مىدهد همه به یک جهت بایستند. اما چرا آن جهت، کعبه باشد؟
زیرا کعبه اولین نقطهاى است که براى عبادت مردم وضع شده است: «إِنَّ أَوَّلَ
بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَکَّةَ مُبارَکاً» (38)
و از طرفى بنیانگذار و تعمیرکنندگانِ آن در طول تاریخ، انبیا بودهاند. پس رو به کعبه ایستادن یک نوع همبستگىِ مکتبى در طول زمان است.
از سوى دیگر کعبه رمز استقلال است، زیرا تا وقتى مسلمین رو به بیتالمقدس، قبله یهود و نصارى نماز مىخواندند، آنها منّت مىنهادند و مىگفتند: رو به قبله ما ایستادهاید پس از خود استقلالى ندارید.
قرآن با صراحتِ کامل مىفرماید:
«لِئَلّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیکُم حُجَّة» (39)
ما قبله شما را کعبه قرار دادیم تا مردم بر شما
حجّتى نداشته باشند.
خلاصه آنکه قبله رمز استقلال، وحدت و همبستگى است و اینها درسهاى تربیتىِ نماز
است.
5 - احضار ارواح!
امروزه بازار هیپنوتیزم و احضار ارواح در دنیا رونق پیدا کرده است، ولى هدف ما آن بحثها نیست. هدف ما این است که روحِ فرارى خود را از طریق نماز نزد خالق احضار و این شاگرد فرارى را سر کلاس حاضر کنیم. یکى از برکات نماز احضار نفس سرکش وفرارى در محضر خداست.
امام زین العابدینعلیه السلام در مناجات الشّاکین، از نَفس خود به درگاه خداوند ناله مىکند و مىگوید: خداوندا من از نفسى به تو گلایه دارم که میل به هوسها دارد و از حق فرارى است.
این نفس است که گناه را در نزد انسان شیرین و
آسان جلوه مىدهد و اینگونه توجیه مىکند که بعداً توبه مىکنى و یا دیگران نیز
این کارها را کردهاند. نفس مثل کودک بازىگوشى است که اگر پدر از او مراقبت نکند
دست خود را از دست پدر بیرون کشیده و به هر سو که بخواهد مىرود و هر لحظه خطرى او
را تهدید مىکند.
بهترین راه کنترل این نفسِ سرکش آنست که انسان روزى چند مرتبه آن را در نزد خداوند
احضار و غفلتزدائى کند تا از غرق شدن در منجلاب مادیات نجاتش دهد.
6- ولایت بر هستى!
از برکاتِ نماز و عبادت آن است که انسان بتدریج و گام به گام بر هستى تسلّط پیدا مىکند.
گام اوّل: قرآن مىفرماید: تقوى براى انسان
نورانیت و بصیرت مىآورد یعنى به انسان دیدى مىدهد که حق را از باطل تشخیص دهد،
«إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً» (40)
و در جاى دیگر مىفرماید: «یَجْعَل لَّکُمْ نُوراً» (41)
پس تقوى که در رأس آن بندگى خدا و نماز است گامى به سوى نورانى شدن و بصیرت پیدا
کردن است.
گام دوّم: کسانى که هدایت الهى را پذیرفتند و در مدار حق قرار گرفتند خداوند هدایت
آنها را زیادتر مىکند: «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُم هُدىً» (42) پس نور و هدایت آنها متوقف نمىشود، بلکه
بخاطر تسلیم و بندگى دائماً در حال قرب و رشد هستند و شعاع وجودیشان بیشتر مىشود.
گام سوّم: از آنجا که این افراد در راه خدا
تلاش مىکنند، خداوند راههاى زیادى را براى رسیدن به کمال به آنها نشان مىدهد.
«وَالَّذِینَ جَهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنَا» (43)
گام چهارم: هرگاه شیطان به سراغ آنها برود فوراً متذکّر شده و از خداوند عذرخواهى
مىکنند. «إِذَا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِّنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا» (44)
گام پنجم: براى خودسازى و دورى از فحشاء و مکر نماز بهترین عامل است. «إِنَّ
الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» (45)
بدنبال این قدمها و گامها، انسان بر نفس خود
تسلّط پیدا مىکند، نفس را مهار مىکند و گرفتار وسوسه و لغزش نمىشود. بلکه هرگاه
فشار وسوسه درونى و طاغوت بیرونى زیاد شد، باز هم از اهرم نماز و صبر کمک مىگیرد:
«وَاستَعِینُوا بِالصَّبرِ وَالصَّلَو ة» (46)
گام ششم: افراد با تقوى که وجودشان با نور الهى روشن شده، با هر نماز یک گام به
جلو مىروند، زیرا نماز تکرار نیست، بلکه معراج است. پلّههاى یک نردبان همه مثل
هم است، اما هر پله یک قدم انسان را رو به بالا مىبرد. چنانکه کسى که چاه حفر
مىکند، در ظاهر کارى تکرارى مىکند و همواره کلنگ مىزند، اما در واقع با هر
کلنگى که مىزند به عمق بیشترى مىرسد.
رکعات نماز در ظاهر تکرارىاند، اما در واقع پلّههاى بالا رفتن از نردبان کمال و عمق دادن به معرفت و ایماناند.
نمازگزار اجازه نمىدهد که عمرش چراگاه شیطان و لگدکوب او گردد. امام زینالعابدینعلیه السلام در دعاى مکارمالاخلاق از خداوند چنین مىخواهد: خداوندا! اگر عمر من چراگاه شیطان است، آن را قطع کن.
نه تنها شیطان که گاهى وهم و خیال، روح انسان را لگدکوب مىکند و انسان را غافل از حق و حقیقت مىگرداند.
آرى پیامبر اکرم در
خواب هم بیدار بود و ما در بیدارى و حتى در حال نماز هم خوابیم و روحمان دستخوش
شیطان و خیال است، به قول مولوى:
گفت پیغمبر که عَیناىَ ینام
لایَنام القلب عن ربّ الاَنام
چشم تو بیدار و دل رفته به خواب
چشم من خفته، دلم در فتح باب
و در جاى دیگر مىگوید:
گفت پیغمبر که دل، همچون پرى است
در بیابانى اسیر صَرصرى است
باد، پَر را هر طرف رانَد گزاف
گه چپ و گه راست با صد اختلاف
این نفس اگر مهار نشود هر لحظه انسان را به فساد مىکشاند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبّى» (47)
به همین دلیل قرآن، بهشت را مخصوص کسانى مىداند که نه تنها به زبان بلکه در دل
نیز اراده برترىطلبى و فساد نداشته باشند. (48)
و براى آنان که نفس خود را از هوسها باز داشتهاند، بهشت را مأوى قرار داده است. (49)
اولیاى خدا بر افکار و اندیشههاى خود حاکمند نه محکوم آنها. آنان در اثر بندگى
خدا چنان ولایت و سلطهاى بر نفس خویش دارند که اجازه نمىدهند حتّى وسوسهاى بر
قلب آنها خطور کند.
من چو مرغ اوجم، اندیشه مگس
کى بود بر من مگس را دسترس
پس از آنکه انسان به نور و شناخت و آگاهى رسید و با نمازهاىِ عارفانه و عاشقانه و
آگاهانه، نفس را کنترل و روح را در جهت رضاى خدا قرار داد و بر نفس خود ولایت و
سلطه پیدا کرد، بر هستى نیز سلطه مىیابد. دعاهاى او مستجاب مىشود و کارهاى خدائى
مىکند.
معجزات انبیا همان تصرّف در هستى و تسلّط بر طبیعت است که با اذن الهى انجام
مىدهند.
اینکه مىگویند: «العبودیة جوهرة کنهها الرّبوبیة» بندگى خالص، گوهرى است که از
ربوبیّت سر در مىآورد، مراد همین سلطه بر هستى است که از بندگى خدا حاصل مىشود.
در حدیث آمده که خداوند مىفرماید:
انسان از طریق کارهاى مستحب و نافله گام به گام به من نزدیک مىشود که تا آنکه
محبوب من شود و آنگاه که به این مقام رسید من چشم و گوش و زبان و دست او مىشوم و
تمام حرکات او خدایى و جهتدار مىشود. به جائى مىرسد که مانند حضرت ابراهیم
مىگوید:
«إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُکِى وَمَحْیَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» (50)
نماز وعبادتم ومرگ وحیاتم همه و همه براى پروردگار جهانیان است. در این حال هرگاه
دعا کند مستجاب مىکنم واگر سؤالى کند قبول مىکنم. (51)