پس از عمری پس از عمری غریبی بی نشانی
خـــدا میخــــواسـت در غربــــت
نـــــمانی
از آن جسم شریف و پاکت ای دوست
پلاکی بازگشت و استخوانی
آن چشم پر از ستاره برمی گردد
آن سینه پاره پاره برمی گردد
رفته است ولی به چشم خودمی بینیم
یک روز دلم دوباره برمی گردد
مصطفی محدثی