۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۰۱
ای مهربان خدای!
ای مهربان خدای!
در قلب من تبی است گذاران و دردناک
احساس می کنم که به کانون جانِ من
سوزنده آتشی است که سر می کشید به اوج
احساس می کنم عطشی مست و بی قرار
اندر فضای هستی من می دود چو موج این سوز عشق توست،
در من، چو جان، نهان
احساس می کنم،
درما نسازد این تب من جز دوای تو
زائل نسازد این عطش، الا لقای تو
ای مهربان خدای!
احساس می کنم خلأیی در وجود خویش
کان را نمی برد ز میان، جز پرستشت
ای نازنین خدای
احساس می کنم که بود در سرشت من
سوزنده، یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینه ام
جز لذت پرستش و جز نشئة وصال
مخموی مرا به جز این میْ، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست
۹۲/۱۱/۱۸